میراث فرهنگی کوشانی

کوشانیان در عهد فرمانروایی کانیشکا بر آسیای میانه فرمان میراندند و از طریق فعالیتهای گستردۀ بازرگانی ثروتی بزرگ جمعآوری کردند و در این دوره شهرها رونق بسیار پیدا کرده و تندیسگری بودایی و بنای معابد شکوفا شد. یکجانشینی تحول بزرگی در زندگی این کوچنشینان بهوجود آورد. آنها که تجربهای در هنر و معماری نداشتند، هر هنری را که در مسیر راهشان میدیدند و با ویژگیهای آنها تناسب داشت اقتباس میکردند. این منجر به زایش یک هنر بومیِ درخشان شد که از همآمیزی مفکورههای غربیِ یونانی-باختری با مفکورههای شرقی هندی و تعبیری از ویژگی موثر پرشور و پویای آسیای میانه تاثیر میپذیرفت.
منطقۀ گندهارا قلب شاهنشاهی کوشان و زادبوم یک جامعۀ چندقومی و مدارا با گوناگونیهای مذهبی بود. موقعیت مطلوب استراتژیک (سوقالجیشی) گندهارا و دسترسی مستقیم آن به راههای تجاری زمینی جاده ابریشم و پیوند آن با بنادر در دریای عرب، این منطقه را در طول تاریخ طولانی آن آماج لشکرگشاییهای متعدد چون هخامنشیان، اسکندر مقدونی (۳۲۵/۲۴-۳۲۷/۲۶ ق.م.)، مائوریاهای هند، سلوکیان، شاهان یونانی باختری و بازماندگان هندویونانی آنان (سدههای سوم تا دوم ق.م.)، سکاها و اشکانیان (سدههای دوم تا یکم ق.م.) ساخت.
ادغام نژادها، باورها و مهارتهایی که در غرب و شرق رشد یافته بودند، فرهنگی دستچین و التقاطی پدید آورد که بطور روشن در هنرهای تصویری دورۀ کوشانی دیده میشود. درونمایههای (تِمها) برگرفته از اساطیر یونانی و رومی با نمادها و ظرافتهای بودایی درآمیخته و نخستین ترسیم بودا در شکل یک انسان و ابتداییترین نگارههای شخصیتهای مهم بودایی چون بوداسف (Bodhisattva) را در عصر کوشانیان خلق کرد.

کوشانیان صرفاً گِردآورندگان هنر نبودند، بلکه حامیان و مشوقان اصلی هنر نیز بودند. کوشانیان در سفارش دادن آثار هنری، دستور میدادند تا چهرهها و پوشاک آنان در کنار بودا و همراهان وی قرار داده شوند. این خوداستواری جدید سبکی بینظیر از هنر گندهارا را پدید آورد که در آن هنر یونانی و رومی و دورنمایههای تاثیرپذیرفته از مفکورههای هندی بدون کموکاستی توسط هزاران هنرمند مشغول خدمت آیین در حال گسترش بودایی بکار برده میشد.
در نوشتههای بودایی، از کانیشکا شاهنشاه کوشانی (حدود ۱۰۰ م.)، او که هیچکس دیگری چون او پشتیبانی نیکخواهش آیین بودایی را حمایت کرده، تجلیل شدهاست.
پایگاههای باستانشناسی مهم از دورۀ کوشانیان
سُرخکوتَل: وجود نمادهای ایرانی در فرهنگ کوشانی از همه بیشتر در ویرانههای بجایمانده از مجموعه نیایشگاه زرتشتی سُرخکوتَل، با پلکان (راهزینه) پیشرفته، واقع شمال هندوکش در نزدیکی شهر پُلِ خُمری، مرکز ولایت بغلان دیده میشود. کاوشهای سرخکوتل بین سالهای ۱۹۵۲ و ۱۹۶۶ همزیستی آیین خالص بومی زرتشتی، بدون هیچگونه تاثیرپذیری از بوداگرایی، را در این منطقه نشان میداد. به نظر میرسد کانیشکا از هر دو آیین بودایی و آیین ایرانی میتراییسم استقبال کرده است. قطعاتی از تندیس کانیشکا در سرخکوتل پیدا شده که از آثار نفیس باستانی موزیم ملی افغانستان در کابل بهشمار میروند.
گنجینۀ بگرام: در شصت کیلومتری شمالغرب کابل، در نزدیکی شهر امروزی چاریکار، در محل پیوندگاه غوربند و دره پنجشیر، پایتخت تابستانی شاهنشاهی کوشانیان بنا شد، در جایی بنام کاپیسا (که بعدها بگرام نام گرفت، و نباید با پایگاه هوایی بگرام امروزی اشتباه شود.)
بگرام که در یک نقطۀ گذرگاه کلیدی در امتداد جاده ابریشم بین کابل و بامیان واقع بود، زمانی توسط کوروش بزرگ، شاهنشاه هخامنشی ویران شد، و بعد از مدت کوتاهی توسط جانشینش داریوش بزرگ ترمیم شد، و بعدها توسط اسکندر مقدونی از نو بنا شده و در آن دژی برپاشد و بنام اسکندریه قفقاز (Alexandria of the Caucasus) مسمی شد که این شهر را به یک پایگاه دفاعی برای یونانیان باختر تبدیل کرد. در اطراف جادۀ اصلی در بگرام، که توسط دیوار خشتی (آجری) بلند با برج و باروهایی در چهار گوشۀ آن مستحکم شده بود، و قصر تابستانی کوشانی واقع در این شهر کارگاهها و دکانهایی واقع بودند. عاجهای نفیس از هند، جعبههای لاکی (lacquer) از چین، ظروف شیشهای و بُرُنزی از مصر و روم، برجستهکاریهای گچی تزئینی و دیگر اشیاء از جاده ابریشم نمایش و داد و ستد میشدند و احتمالاً در صورتکالاها نگهداری میشدند تا از روی آنها کاپیبرداری شود. علیرغم افتادن کاپیسا (بگرام) بدست ساسانیان در حدود سال ۲۴۱ میلادی، دو انبارخانه مملو از کالاهای جاده ابریشم، که برای جلوگیری از شناسایی آنها مُهر و موم شده بودند، تا مدت قریب به هفده قرن در داخل قصر در امان مانده بودند تا اینکه در سالهای دهۀ ۱۹۳۰ میلادی توسط باستانشناسان فرانسوی کشف شدند. هر یک از این آثار نفیس "گنجینۀ بگرام" گواهی است بر رونق بازرگانی در عصر کوشانی و احتمال وجود بازارهای مشابه در امتداد جاده ابریشم در سرتاسر جهان متمدن آن دوران. این کشفیات شیفتگی ما را با دستساختهای ماهرانه و شهروندی بسیار فرهیخته و بافرهنگ در عصر کوشانیان تجدید میکند.
مجموعه معابد بودایی در هَده: هده که یک پایگاه (ساحۀ) باستانشناسی یونانی-بودایی واقع در سرزمین باستانی گندهارا، در شش مایلی (ده کیلومتری) جنوب شهر جلالآباد در شرق افغانستان است، یکی از بزرگترین معابد و مجموعه زیارتگاههای بودایی در جهان، طی سدههای نخست تا سوم میلادی بودهاست. هده با موقعیت کلیدیش در مسیر دو هزار مایلی سفر زائران و مبلغان بودایی از هند به چین، مرکزی فعال برای ترجمه و تکثیر (نسخهبرداری) نوشتههای بودایی و همچنین هنر تندیسگری شمرده میشد. بیش از ۲۳٫۰۰۰ پیکرههای یونانی-بودایی ساختهشده از خاک رُس و گچ، تزئینات معماری و سردیسها و تندیسهایی که مردان، زنان، کودکان، دیوهای گوناگون، سالخوردگان، با حالات و پوشاک قابل تصور، از هر طبقه و مقامی، از هر گونه چهرهای از هر گوشۀ دنیا را نشان میداد - حتی چهرههای بیشتر از آنچه که برای بازآفرینی تمام یک شهر بودایی ضرورت باشد - در سلسله کاوشهای باستانشناسی در هده بین دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۷۰ کشف شد. پیکرههای بدستآمده از هده، عناصری از فرهنگ بودایی و هِلِنی (یونانی) را در سبکی کامل و بینظیر قابل شناسایی از هِلِنی تلفیق (باهمدرآمیختن) میکنند. اگرچه بهعقیدۀ کارشناسان خود سبک متعلق به هِلِنی واپسین (متاخر) در سدههای دوم و اول پیش از میلاد است، اما پیکرههای بدستآمده از هده احتمالاً متعلق به سدۀ اول پس از میلاد و پس از آن هستند. با توجه به تاریخ کهن، کیفیت عالی، ظرافت کار، گوناگونی و کیفیت حیرتانگیز پیکرهها، هده میبایست یک "شهر کارخانهای" بوده باشد که در آن هنرمندان یونانی و کارآموزان آنها، آشنا با تمام جنبههای تندیسگری هِلِنی، زندگی و کار میکردند، بطوریکه جان بُردمَن (John Boardman) دانشمند هده را "مَهدِ تندیسگری آغازین بودایی به سبک هندویونانی" تعبیر کردهاست. ترانسفرانس (انتقال) قهرمانان یونانی به بودایی (بطور مثال از هِراکلِس (Herakles) که در بوداسفِ (Boddhisatva) بودایی الهام گرفته شدهاست) بطور روشن در هده دیده میشود. افزون بر این، هده یکی از کهنترین نسخههای بودایی بجایمانده در دنیا را ارائه میدهد، که احتمالاً یکی از کهنترین نسخههای هندی بجایمانده، مجموعه قوانین فرقۀ سَروَستیوادا (Sarvastivadin) که مدتها گُم بوده و زمانی در تمام سرزمین گندهارا رایج بوده و در نشر آیین بودایی از هند به چین کارساز بودهاست. این نوشتههای بودایی که احتمالاً متعلق به حدود سدۀ نخست میلادی است، و در طی سالهای ۱۹۹۰ میلادی از هده غارت شده و به پاکستان قاچاق شده، بر پوست درخت توس (غان) به زبان گندهاری نوشته شدهاند. این نوشتهها در درون ظرف سفالی (که بر روی آن نوشتهای به همان زبان برنوشته شدهبود) کشف شدند و سرانجام سر از کتابخانه بریتانیا در لندن و دانشگاه واشنگتن در سیاتل آوردند. صاحب قانونی این نوشتهها هنوز مورد بحث است.
بیش از ۱۰۰۰ مجموعه پیکرهها در هده در طی سالهای دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۷۰ کشف شدند و به موزیم ملی افغانستان در کابل و موزیم گیمه در پاریس منتقل شدند. معابد و استوپههای بودایی هده بصورت موزیمی آزاد تبدیل شدهاند که امروزه در معرض خطر جدی قرار دارند. در زمان جنگ شوروی در افغانستان، شمار زیادی از پیکرههای هده به غارت رفت و بهسرعت سر از بازارهای بینالمللی آثار عتیقه درآوردند. بسیاری از این معابد هده در جریان نبردهای تانک بین سربازان شوروی و چزیکهای افغان که به این منطقه کشیده شدهبودند تخریب شدند. آنچه که پس از خروج نیروهای شوروی از افغانستان بجایمانده بود در طی جنگهای داخلی افغانستان بین سالهای ۲۰۰۱-۱۹۹۱ میلادی تا سرحد نابودی به غارت رفتند. این پایگاه افسانهای، که زمانی تاج جواهرنشان عصر کوشانی بود، اینک به ویرانهای تبدیل شدهاست.